" طعم گیلاس "

ساخت وبلاگ
 

" طعم گیلاس "

برای اولین سالگرد استاد کیارستمی بزرگ

...

گیلاس ها را چیده اند

تا فصل برداشت زیتون ها چیزی نمانده است

من آخرین قطعه از دفتر دست نوشته هایت را برداشته ام

جای سبدی که پشت ابرها

در آنسوی کوهستان

جاگذاشتی اش

می دانم این جاده های خاکی برفگیر ، مرا به تو می رسانند

همه ی آنچه را که باید از عکس ها

یا کلماتی که دوستشان داشته ای

یا آنچه را که وامدار الهامات تو بوده اند

بر می داشته ام

برداشته ام

با من حتی پنجره ای از درخت گردوست

و دری که فیروزه اش ، پس از نیامدن های طولانی ات پرید

و دوربین عکاسی ام با چند حلقه از کداک های قدیم .

 

هنوز نیمه ی تابستان است

ماهی که تو را با خود می آورد

و باز

در ازدحام مبهم ستاره ها

در کوچه های غمبار زمین

دوباره با خود می برد

اما این جاده های خاکی پر از گیلاس

و آن مزرعه ی بالادست زیتون زار

و این رودخانه ی پر از مرغابی

در جهانی که چندیست بدون تو می چرخد

پوشیده از برف شده است .

 

گیلاس ها را چیده اند

تا فصل برداشت زیتون ها چیزی نمانده است

در آستانه ی پنجره ای که روی شانه های من است

چند شمعدانی گوچک ، گل داده اند

برف و گیلاس

چند قطعه ی ناتمام از کتابهای مانده بر روی رف

سبدی پر از زیتون های نارس

صندوقی از شعرهای پوشیده از برگ و باد

همگی

پشت ابرها نشسته ایم

مثل تمام آن روزهایی که با تو در آفتاب گذشت

چشم در چشم آسمانی که عقیم مانده است

تا باز بیابیم از تو

تکه هایی را که هنوز نخوانده ایم .

 

پس از تو ، من

نه به باغ های گیلاس رفته ام

نه از جاده های خاکی میان زیتون زار گذشته ام

فرق است

میان عکس هایی که در آستانه ی چشمانت

به تماشا نشستیم

فرق است میان شعرهایی که با صدای تو خواندیم

میان فیلم هایی که در حضور تو ساختیم

فرق است میان ما

میان من با خودم

با خودم که پس از تو

پی به خامی تمام ایده های جهان برده است.

 

گیلاس ها را چیده اند

تا فصل برداشت زیتون ها چیزی نمانده است

من آخرین قطعه از دفتر دست نوشته هایم را برداشته ام

جای همان شعر بلندم از کوهپایه

که گونه های پنهان در پشت عینکت را ، بارانی کرده بود

رو به سمت روشن مزرعه ای که دستانت را در آن کاشته اند

تا باز بیابمت

در میان واژه هایی پر از برف

ایوانهایی پر از سکوت

و زائرانی از جنس خودم

که دلهایشان "طعم گیلاس" دارد

و چشمهایشان زیتونهای اشک .

 

گیلاس ها را چیده اند

جاده در سکوت نشسته است

من هنوز به انتظارت نشسته ام

پاگرد خانه ای در آنسوی کوهستان

پی وعده ای شاعرانه در ابتدای تیر

و از صدای بوق اتومبیلت اما ، خبری نیست

تو خوب می دانی که تا فصل برداشت زیتون ها چیزی نمانده است .

 

سروده : محمد حسین صفری

از شاگردان کارگاه فیلمسازی عباس کیارستمی

سیزدهم تیر 1396

 

 

 

خانه آفرینش ... دوستدار محیط زیست ...
ما را در سایت خانه آفرینش ... دوستدار محیط زیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : safarbabooa بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 0:08